معماری، فعلیتی زنانه است

معماری، جوابهایی است که به چگونه بودن انسان، داده میشود. به همین سبب میگویم معماری فعلیتی زنانه است؛

زن، به سبب ساختار وجودیش، بستری برای شکل‌گیری طفل برای حضور در جهان مادی است و این مفهوم زنانگی است. زن میتواند نسبت به محبت نیز به همین منوال عمل کند و محبت را به والاترین ارزشهای انسانی و حتی الهی تبدیل کند.

گوته: «مزرعه، جنگل و باغ برای من صرفا فضا بودند، تا این که تو، عشق من، آنها را به مکان مبدل کردی.»

معمار، با انعکاسِ طنین عشقی که از نهادهای زنانه‌ی وجودش زاده میشود در فضاهای سردی که برای حضور انسان ارزشی بیشتر از دیگر موجودات قائل نیست، انسانیت ساکنین را بیدار میکند. این انسانیت است که در گوته به سخن آمده است.

این نیروی فعال عشق است که تمام جهان را از درون بهم مرتبط می سازد. اگر ناچار می شدیم که حجابهای جهانِ پدیداری را کنار زنیم و به ژرفای آفرینش بنگریم، این نیرو به آسانی خود را به ما نشان میداد زیرا این نیرو شکلی را که در بشر به اوج رسیده و نیز روابط درونی اشکال و آفرینش جهان انسانی را موجب شده است. مولانا بجای آنکه تکامل را بر اساس تضاد بداند، این ایده را مطرح میکند که نیروی عظیم عشق است که موجب دگرگونی و تحول میشود.(کتاب تولدی در عشق و خلاقیت صفحه۸۳)

زنانگی و عشق را نمیتوان از هم تفکیک کرد. اگر عشق از زنانگی جدا شود، دیگر زنانگی وجود نخواهد داشت. بلایی که سر محصولات معماری آمد و به فرمهای فریبنده و زیبایی‌های قابل توصیف تبدیل شد نیز به دلیل حذفِ عشقی است که گوته و مولانا به قدرت آنها اشاره میکنند.

معمار؛ موظف است از هر طریقی، آن عشق یا زنانگی را در خود بیدار کند و در زمان طراحی، قلم را به دستان آن دلبر عیار دهد که هر نقشی میزند، دلی را می برد.

معماری را باید با بالهای باز، زمانی که در بالای ابرها در حال پرواز هستیم، جایی که دیگر محدودیتهای جهان مادی به چشم نمی آیند، دید و چشید. معمار باید سرمست از عشق باشد تا بتواند با همدلی به آوارگی نهادینه‌ی انسان‌ها روی زمین، نگاه کند، آنگاه فرود آید و برای آوارگیشان، خانه هایی از جنسِ آغوش مادر، بسازد. گرم و امن و پرازعشق


منابع:

کتاب «تولدی در عشق و خلاقیت: روانشناسی و مولوی» نویسنده: رضا آراسته

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا