پیش از آن که مکانی وجود داشته باشد که به سبب آن، حسی در آدمی ایجاد شود، معمار از طریق تصور و تخیل، حسها را در ذهن خود شبیه سازی میکند. والاترین و مهمترین مهارتی که هر معمار باید آن را کسب کند و تنها راه کسب آن، تمرین و ممارست است، پیشگویی احساسهایی که است که قرار است در مکان ایجاد شده، تجربه شود. معماری حواس یعنی پیشگویی حواس انسانی که در مکانها توسط انسان میتواند تجربه شود.
بخصوص در دورانی که هوش مصنوعی، بسیاری از مهارتهای مکانیکی را بهتر از انسانها انجام میدهد، تنها وجه تمایز انسان و هوشمصنوعی، احساسات است. بخصوص احساسات انسانی که حتی حیوانات نیز نمیتوانند آنها را تجربه کنند.
کنث داج Kenneth dodge: تمامی فرایند پردازش اطلاعات، فرایندی احساسی است، به این معنی که احساس در واقع انرژی ای است که فعالیت های شناختی را پیش برده، سازمان داده و تقویت میکند و در جای خود نیز بعنوان تجربه و بیانی از فعالیت درک میشود. (معماری و همدلی)
انسانها با تمامی احساساتشان در فضاهای معماری واقع میشوند. معمار نیز موظف است، تمامیت یک انسان را درنظر گرفته و به جای کاربران آیندهی فضای در حال طراحی، تجارب حسیی که انسانها تمایل دارند با قرارگرفتن در فضاها تجربه کنند را برایشان ممکن سازد.
غالبا حواس انسان را از حیوانات مجزا نمیکنند و پنج حس ظاهر را بعنوان تمامی حواس انسانی درنظر میگیرند ولی مولانا بعنوان عارفی که کمال را برای انسان ممکن اعلام میکند، از وجود حواس پنجگانهی درونی مخصوص انسان خبر میدهد. حواسی که بصورت خاموش در انسان قرار دارد و درصورت فعال شدن، تجارب اصیل انسانی را رقم میزند.
این پنج حس ظاهر و پنج دگر نهان
لنگ و ملول رفت و سحر راهوار شد
مولانا
به همین علت نمیتوان معماری را فقط در حد ایجاد مکانهای فیزیکی برای ایجاد آسایش بدنمند، محدود کرد. انسانها به سبب حسهای بخصوصی که در تمایز با دیگر موجودات دارند، خواهان تجاربی فرافیزیکی هستند؛ بخصوص در مواجهه با مکانها معماری. پالاسما از ایجاد حس سکوت برای مخاطب مکانهای معماری بعنوان عاملی که انسان را مجاب میکند با تنهایی ریشه دارش روبهرو شود، یاد میکند و میگوید: تجربه یک اثر معماری شاخص، تمامی همهمههای بیرونی را مسکوت میگذارد. معماری توجه را به هستی معطوف ساخته و همگام با سایر هنرها، ما را از تنهایی ریشه دارمان ، آگاه می سازد. (چشمان پوست)
سکوت به معنای خاموشی حواس نیست بلکه ایجاد فرصتی است که برای حواس درونی انسان ایجاد میشود تا بتواند هستی اش را فراتر از جسمیت مادی و جهان مادی، تجربه کند.
پالاسما: معماری نحوه ی بودن انسان را در جهان، بیان و تشریح میکند و عمیقا با پرسشهایی متافیزیکی از خویشتن و جهان، ارتباط با دنیای درون و بیرون، زمان و فضا و نیز زندگی و مرگ، درگیر است. (چشمان پوست)
منوط کردن فعالیت معماری به ساختن سرپناهی صرفا برای گذر عمر گران، معنا و مفهوم را فضاها میگیرد و انسانها در این فضاها، به جای آنکه قرارگیرند، دچار سرگردانی میشوند. رسالت اصلی معماری، پناه دادن به تمامیت حسی، فیزیکی، فکری و رویاهای انسان است نه فقط چهاردیواری برای در امان ماندن جسم از عوامل جوی حاکم بر زمین.
چگونه میتوان به تمامیت انسان، در فضاهای معماری، پناه داد؟
منابع

